۱۳۸۶ دی ۷, جمعه

الف مثل انسان


تو دنيا در يك نوع دسته بندي مي توانيم امور را به اصيل و غيراصيل (اعتباري) شناسايي كنيم.
تعريفم از اصيل و غيراصيل هم اينه:امور اصيل چيزهايي هستند كه شما فارغ از هر شرايطي مي‌تونيد به داشتن و يا انجام آنها به خودتون بباليد، ضمن آنكه عقل سليم (يعني عقل متوسط نوع بشر)هم شما را در آن امر همراهي مي‌كنه،
غيراصيل هم خوب درست برعكس امر اصيله ديگه!يعني گاهي شما به داشتن يا انجام آن چيز نمي‌تونيد (بطور قلبي و با رجوع به وجدانتان در شرايط طبيعي)‌بخودتون بباليد و ديگه اينكه معمولا همان عقل سليم هم شما را در آن راه تاييد نمي‌كنه.
مثال مي‌آورم:پيوسته بدنبال گردآوري مال و ثروت بودن و يا ارتقاء پست نه اينكه كار ناپسنديه، اما اگه قرار باشه اصل اول زندگي باشه، اونوقته كه به يك امر غيراصيل گرفتار شده‌ايم.
در برابر، همواره مشتاق كمك به ديگران بودن (به هر طريقي كه از دستمان بر مي‌آيد)يا تلاش براي بدست آوردن دل ديگران، تحت هر شرايطي پسنديده است، ملاك اين پسنديده بودن هم هيچكس نيست الا پروردگار،
براي همين دعا كنيد خدا به شما مال و ثروت بيشتري بده تا بتونيد بيشتر به ديگران كمك كنيد.
يك داستان واقعي:
ديپلماتي را مي‌شناسم كه خيلي از فيلم «ميم مثل مادر» گله‌منده، اگرچه كارگردانش (رسول ملاقلي‌‌پور) به رحمت خدا رفت، اما خوب اين بنده‌ي خدا خيلي ناراحت بود، مي‌دونيد چرا؟ بهتون مي‌گم:
اين ديپلمات حدود 12 سال پيش ازدواج كرد، اما بعد از چند سال هر دو متوجه مي‌شن بچه‌دار نمي شن، حالا شايد دوا و درمان هم كرده باشن، اما خلاصه هر دو به اين نتيجه مي‌رسن كه برن از يه پرورشگاه نوزاداني را به فرزندي قبول كنن.
نكته‌ي حيرت‌انگيز اينجاس كه اونا آگاهانه دو نوزادي را انتخاب مي‌كنن كه نه تنها زودرس بدنيا اومده بودن، بلكه دچار مشكل مادرزادي هم بودند، يكي از آن دو گرفتار نوعي بيماري قلبي بود و ديگري هم از ناحيه‌ي رباط پا مشكل داشت، حتي گويا پرورشگاه بدليل پيش‌بيني هزينه‌ي بالاي درمان تصميم نداشته اونا را به اميد زنده‌بودن،‌ نگهداري كنند.
اما اين ديپلمات و همسر مهربانش آن دو را به فرزندي مي پذيرن و طي هفت - هشت سال گذشته هزينه‌هاي سنگيني هم براي درمان آنها مي‌پردازند، هفته‌ي قبل شنيدم كودكي كه مشكل قلبي داشت تقريبا بيماري‌اش درمان شده و كودك ديگر هم كه مشكل پا داشت، بتازگي راه رفتن را شروع كرده.
خيلي قشنگه نه؟؟ اين يعني يه امر اصيل و زيبا كه شنيدنش اشك را در خانه‌ي چشمانمان مهمان مي‌كنه!و با هيچ ثروتي قابل معاوضه نيست!

۱۳۸۶ دی ۳, دوشنبه

داستاني عجيب


حدود دو سه هفته‌ي پيش: يه خانم ميانسال با پسر جوونش در همين تهران بخاطر گازگرفتگي فوت مي‌كنن و پيكرهاشان دو روز در منزل بافي مي‌مونه تا سرانجام ….
فلش بك به حدود 22 سال پيش: پسر عموي اين خانم دلباخته‌ي او مي‌شه‏، اما به دليل مخالفت‌هاي پدر دختر ، اين رابطه به سرانجام نمي‌رسه و پسر هم مي‌ره جبهه و شهيد مي‌شه.
چند سال پيش: اين خانم به دليل اختلافات شديد و با وجود داشتن چهار دختر و يه پسر از همسرش طلاق مي‌گيره.
روز گازگرفتگي خانم و پسرش: خواهر اين خانوم بدون اطلاع از مرگ خواهر، در خواب مي‌بينه پسرعموي شهيدش داره عروسي مي‌كنه، اون هم با دختر كم سن و سالي كه چهره‌اش ناآشنا بود.
چند روز پس از دفن خواهر و پسرش: خواهر با مراجعه به آلبوم يكدفعه متوجه مي‌شه كه اون دختر كم سن و سالي كه در خواب ديده بوده، همان خواهرشه، منتها او چهره‌اش را در خردسالي بياد نداشته.

۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه

انواع عشق


اگه قرار باشه اجزاي يك رابطه‌ي عاشقانه را همچون مثلثي در نظر بگيريم با سه گوشه ی: صميميت، اشتياق و پايبندي، مي دونيد اونوقت چه تركيب هايي از عشق پدید می آد؟ و به اين تركيب ها چه اسامي‌اي می توان گذاشت؟ بخونید:
1- دوست داشتن ساده: گاهي به صميميت هم می رسه، اما موجب برانگيخته شدن پایبندی یا اشتياقي نمي شه.
2- شيفتگي: که شاید ساده ترین نوع عشقه و می شه از اون با عنوان عشق در نگاه نخست هم یاد کرد؛ چیزی که بطور معمول بر پایه ي يكسري جلوه های ظاهري شكل مي گيره، مثلا جذابيت چهره، ظاهر، انجام يك رفتار و يا بیان يك كلام؛ با صد هزار جلوه بيرون آمدي كه من - با صد هزار ديده تماشا كنم ترا؟
البته اين شيفتگي مي تونه گامي براي عميق كردن عشق باشه. (عشق در پرده ی نخست)
3- عشق تو خالي: پايبندي وجود داره، اما مهر و صميميتي در اين عشق نيست: شايد اين نوع عشق يه جورايي گرفتار شدن در يك رابطه را براي ما تداعي كنه، موقعیتی كه فرد برای اينكه طرفش را نشكنه، به ادامه‌ي رابطه دل مي ده، اما همش در و ديوار و ساعت را نگاه مي كنه تا از اون وضعيت خلاص شه.
بپرس از این دل دیوانه ی من - که ای بیچاره ماندنت چیست ؟ (مشیری)
4- عشق خيال انگيز: سراسر اشتياق و صميميت اما بدون پايبندي؛ تو اين عشق بيشتر سرخوشي وجود داره تا جديت.
5- عشق همدمي: اين نوع عشق بيشتر در بين بزرگسالان بچشم مي خوره، در اين عشق، اشتياق جاي خودش را به دوستي همراه با پايبندي مي‌‌ده. پرده ی آخر عشق!
6- عشق بچگانه یا احمقانه: اشتياق و پايبندي بدون صميميت (كه بيشتر اوقات به ازدواج سريع ختم مي شه)
و به انسان گفتم عشق چيست؟ اشک از ديدگانش جاري شد وگفت؟ ديوانگيست
7- عشق كامل: سراسر دوست داشتن، اشتياق، صميميت و پايبندي؛
اوست گرفته شهر دل، من به كجا سفر كنم - اوست نشسته در نظر، من به كجا نظر كنم (مولانا)
و باز هم سر آخر بقول مولانا:
عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود - جوینده عشق بی‌عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد - هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود

۱۳۸۶ آذر ۱۴, چهارشنبه

سگ و گربه و همدم


گاهی به نظرم غيرطبيعي و بي‌معنا می رسه كه انساني بجاي تفاهم و برقراري ارتباط با يه انسان ديگه، با یه سگ يا گربه نزديكتر باشه، نه اينكه بگم نگهداري و داشتن اين حيوونا کار درستی نیست، اما به نظرم انسان بالاتر از ايناس كه بخواد اون سگ يا گربه را همدمش کنه و اگه كسي نتونه با انسان ديگه اي كه پرظرفيت‌ترين و البته خب پيچيده‌ترين توان فكري رو در بين مخلوقات خداوندي داره، ارتباط برقرار كنه، به نظرم بايد تو توانايي‌هاش شك كنه و در تقويت اونا بكوشه.

۱۳۸۶ آذر ۱۰, شنبه

شطرنج، نرد و سرنوشت


عده ای می گویند دو بازی شطرنج و نرد ساخت ایرانی هاست، با این حال برخی نیز بر این باورند که شطرنج برآیند اندیشه ی هندی هاست. به هر حال داستانش را اینجا نقل می کنم شاید نشنیده باشید:
می گویند در زمان انوشیروان ساسانی در سرزمین هند یک متفکر، بازی شطرنج را نوآوری و آن را به مهاراجه ی هند پیشکش کرد، مهاراجه ی هند نیز آن را بسان یک مبارزه جویی اندیشمندانه برای انوشیروان فرستاد بی آنکه رمز و راز این بازی را بازگوید؛ اما وزیر خردمند انوشیروان یعنی بزرگمهر راز این بازی را گشود.
رمز پشت بازی شطرنج بیانگر حاکمیت بی چون و چرای عقل انسان بر سرنوشتش می باشد و گویای آن است که انسان با اختیار کامل می تواند در جهانی پر رمز و راز سرنوشت و زندگی خود را رقم بزند.
بزرگمهر حکیم اندیشه ای کرد تا پاسخ حکیم هندی را بدهد، از این رو بازی نرد را پایه ریزی کرد و برای نخستین بار در آن وسیله ای را بکار برد که امروزه آن را تاس می نامیم.
رمز بکار بردن تاس در بازی نرد آن است که: این وسیله اختیار کامل را از بازیکن و در حقیقت انسان می گیرد و به او می فهماند که به غیر از مهارت و ذکاوت،عوامل زیاد دیگری هم بر سرنوشتش دخیلند که بسیاری از آنها را نمی شناسیم.
بزرگمهر نام این بازی را «پندنامک» نهاد و سعی کرد به حکیم جوان هند بیاموزد که جدای از عقل و تدبیر انسانی و عوامل مکان و زمان که همواره در حال تغییرند، عوامل دیگری هم بر بازی سرنوشت حاکمند و تاس های این عوامل در هر آن از زندگی به ما برخورد می کنند، در این میان عاقل کسی است که تغییرات و پیام این عوامل را دریابد و آنگاه تصمیم بگیرد.
(برداشت با بازنویسی از کتاب: الگوی پنهان)

۱۳۸۶ آذر ۷, چهارشنبه

کلامی در باب بنزین

از آنجا كه طي ساليان اخير در مملكت عزيزمان مستمرا و مكررا مباحثاتي پيرامون فقره‌ي بنزين مطرح ‌گرديده و در آنها همواره بر نقش اين مايع مسرت افزا و محرك (آقا‌جان بد برداشت نكنيد يه وقت، به معناي حركت دهنده نه تحريك كننده!) در زندگي عوام‌الناس و اقتصاديات كشور تاكيدات مبسوطي صورت گرفته، به ذهن اين بنده‌ي كمترين خطور كرد كه استمتزاجي، تحقيقي انجام دهم از باب اينكه ببينم آيا در ساير بلاد هم بنزين تا اين حد در شئونات مختلف زندگي نقش و تاثير دارد و متقابلا به اندازه‌ي ما براي آن قدر و قيمت قائل مي‌شوند يا خير؟ از خدا كه پنهان نيست از شما چه پنهان،‌ با خودم حتي اين فرض را مطرح كردم كه شايد در بلاد ديگر اتول‌ها با انرژيجات ديگري همچون: الكل و برق و باد و خورشيد و آب حركت مي كنند كه اين سر و صداها را ندارند، الله اعلم!
اما نتايج تفحصات حقير اجمالا اثبات نمود انقده كه اين مايع بودار! در ممكلت ما در تمامي شئونات اجتماعي، سياسي، اقتصادي، معرفتي، انتخاباتي، فرهنگي و علمي تاثير و نقش شايسته و بسزا داره،‌ در ممالك اجنبي با وجودي كه بنزين مصرف مي‌نمايند، اصلا و ابدا اينطوري نيست. مسخره شو در آوردن، يعني چي؟
اين اجنبي ها گويا اصلا متوجه قدر و قيمت بنزين نيستن، باور نمي‌كنيد؟
همينطور هري بنزين را مي ريزند تو ماشين‌هاي لكنتي‌شون و هي تو خيابونا مي‌چرخن و اين مايع مهم كه در تمامي شئونات ... (همون بالايي‌ها) تاثير داره را همينجوري گرون گرون پول مي‌دن و مي‌سوزوننش (اين فعل را آرام بخونيد، چون تلفظش برا خودمم سخت بود!)، ا...
- اوهوي آقا، برگرد كارتت جا موند!

۱۳۸۶ آذر ۵, دوشنبه

يك زبان جديد يك زندگي جديد

من: ?can you speek english
اون (يه كره اي): no, no
من: ????
اون: ?vi moojite gavarit pa rouski (شما می تونید روسی صحبت کنید؟)
من: Niet, ochen mala (نه خیلی کم)
اون: ?
من: ?
اون: you Arabic? (يعني كه تو عربي مي فهمي، يا يه همچو چيزي)
من: (به عنوان یه ایرانی و مسلمون در برابر این کره ای چولمن اگه بگم نه، خیلی ضایع است به همین خاطر جواب می دم:)yes, alittle!
اون: انا فور یرز امارات
من:(البته تو دلم: خاک بر سرت، چهار سال امارات بودي، تازه اینجوری حرف می زني، اینجوری كه تو عربي حرف مي زني من استاد توام)

۱۳۸۶ آبان ۲۴, پنجشنبه

قطار زمان


... و چه سريع مي رود اين قطار
همه چيز و همه كس را پشت سر مي گذارد،
و من سوار بر آن
پيشاپيش، دورتر و دورتر مي روم؛
و غمگنانه
چشم مي دوزم به نقطه اي كه عرض و طول و ارتفاع زمان را به هم پيوند مي زند،
و سرانگشتان ذهنم هماره تشنه است برای لمس آن نقطه
كه همه خاطراتم را مي بلعد
15 آبان 1386

۱۳۸۶ آبان ۲۱, دوشنبه

ارتباط كلامي و غيركلامي

مي دونيد كه در ارتباطات فردي دو روش داريم: كلامي و غيركلامي.
كلامي كه مشخص است، كليه حرف ها و صداهايي كه از دهان مباركتان خارج مي‌شود‍، چه معنا داشته باشن و يا مثل يك صداي خشم يا آه كه در ظاهر معنايي ندارند.
اما ارتباطات غيركلامي طيف وسيع تري را در بر مي‌گيرد، از وضعيت‌ها، كنش‌ها و واكنش‌هاي همه‌ي اندام‌هاي بدن، مثل حالت نگاه، صورت و ساير اعضاي بدن و ....؛
تحقيقات ثابت كرده كه تاثير ارتباطات غيركلامي بسيار بيشتر از ارتباطات كلامي است. به ديگر سخن: ”دو صد گفته چون نيم كردار نيست“ ضمن اينكه بكارگيري اين بخش از ارتباطات، بر توانايي هاي ارتباطي افراد اضافه مي كنه.
طبق تحقيقات صورت گرفته، هفتاد درصد مردم در يك ارتباط همزمان كلامي و غيركلامي بيشتر به نمودهاي ارتباط غيركلامي توجه مي كنند.
بطور مثال: اگر كسي با چهرة خشمگين به كسي بگويد كه دوستت دارم، باور كردن آن خيلي دشوار است تا اينكه كسي با چهره اي مهربان و دوستانه بگويد من از شما بدم مي آيد.
برا همين هميشه سعي كنيد كه با لبخند با ديگران صحبت كنيد، اينطوري تاثير بهتري بر مردم مي گذاريد، البته اگه براتون مهمه.

۱۳۸۶ آبان ۱۷, پنجشنبه

بي نظير وجود نداره

«بی نظیر وجود نداره، یا آموزش دیده هستی یا نیستی.»
این جمله بخشی از دیالوگ «دنزل واشینگتن» هنرپیشه توانای آمریکایی در فیلم Man On Fire است.
واشینگتن تو این فیلم نقش «کریسی» یه پلیس متخصص مبارزه با تروریسم را بازی می کنه که در سال 2003 جان خودش را برای رهایی یک دختر در مکزیک معامله می کنه.
خشونت بی حد و حصر در سرتاسر فیلم با ظرافت و هنرمندی با لایه های از معرفت و عشق آمیخته شده است.
حتما تماشا کنید.

۱۳۸۶ آبان ۸, سه‌شنبه

قیصر هم رفت

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟

امروز قیصر امین پور شاعر توانا و ظریف اندیش در گذشت، آن هم در سن 48 سالگی!
شعرهای او برای من همیشه جذاب بود و خواندنشان شیرین!
خدای رحمتش کناد

۱۳۸۶ آبان ۷, دوشنبه

رابطة حرف و عمل

مي دونيد: اون هايي كه خوب حرف مي زنن، يعني زياد حرف مي زنن و بقول بعضي ها وراج هستن، معمولا نه فكر مي كنن و نه عمل!
اما از طرف ديگه: اون هايي كه هم خوب ”فكر“ مي كنن و هم خوب عمل، به اين مفتي ها حرف نمي‌زنن!

۱۳۸۶ آبان ۴, جمعه

تنهايي

تنهايي ...
تاريكي است،
شبي بي پايان،
و انتهايش ناپيداست،
و تو را شولاي خواب هيچگاه در بر نمي گيرد،
زان رو كه به هراست وامي دارد،
اما همچون كابوس هاي شبانه
با بيداري نيز از بين نمي رود،
آرامشت را مي زدايد،
و رؤياهايت را به اوهام مي گرداند ...
3 مهر 1386

۱۳۸۶ مهر ۳۰, دوشنبه

ضایع کردن به بهانه ارزش دادن

- تو کشوری که تقریبا 95 درصد زن ها بدون پوشش هستند، یه جوون به یه خانم محجبه می گفت: خیلی به چشم چرونی عادت کرده ام، حتی می تونم زنان را بدون لباس در ذهنم تصور کنم، از این کار لذت می برم، ناخودآگاه تا زنی را می بینم، او را بدون لباس در نظر می گیرم و به اندام و زیبایی اش نمره می دهم... اما .... وقتی شما را دیدم، احساس کردم شما برای من مانعی گذاشته اید که شرفم اجازه نمی ده، شما رو بدون لباس در ذهنم تجسم کنم.
- تو همین کشور در اتوبوس ها، مردها به خانم های محجبه راحت تر و سریعتر جای خودشان را تعارف می کنند.
- یه خانومی می گفت: حجاب زن در اینجا نشانه اعتماد زن به مردش تلقی می شه، زیرا زن ها عموما برای از دست ندادن شوهرانشان تلاش می کنند تا بدن و چهره اشان را زیبا نگه دارند.
- در اینجا خیلی از زن ها به دلیل شرایط اجتماعی و سهل بودن روابط آزاد، ترجیح می دهند تنها با فرزند خود زندگی کنند، بدون شوهر! آمار اینگونه زن ها خیلی زیاد است.

پ.ن: یه جمله ای است که می گه: انسان همیشه نسبت به آنچه ازش منع می شه، حریصتره؛ این را بگذاریم کنار این جمله که نمی دونم از کیست: تحریک کننده ترین اختراع بشر، لباس است! با خوندن این جمله به این فکر می کنم که اگر همه چیز در اختیار انسان باشه، دیگه چه اشتیاقی برای رسیدن به اون وجود داره و اون چیز ارزش خودش را از دست می ده، اگرچه می تونه خیلی مهم و با ارزش باشه و تنها در نبودش هست که می شه به ارزش آن پی برد.

۱۳۸۶ مهر ۲۷, جمعه

نيمه انساني و حيواني

هر انساني در موقعيت‌هايي از زندگي‌اش بر سر دو راهي انتخاب پستي و تعالي قرار مي‌گيره،
در اين ميون عده‌اي با پذيرش فشار ذهني و بدني، درد و رنج رو مي‌پذيرن تا از سركشي نيمه حيواني خود، جلوگيري كنند.

۱۳۸۶ مهر ۱۸, چهارشنبه

فضانورد مالزيايي و ...

مالزي امشب نخستين فضانورد خود را به فضا فرستاد.
امروز ساعت 19 از پايگاه فضايي بايكونور در قزاقستان يك موشك به فضا پرتاب شد كه در آن سه فضانورد از آمريكا، روسيه و مالزي شركت داشتند.
مالزيايي ها براي اين واقعه كه در تاريخشون يك اتفاق بزرگ بود‍، برنامه هاي مفصلي را ترتيب داده بودند.
وزير علوم، فناوري و نوآوري خودشون را به قزاقستان فرستاده بودند. او به همراه جمعي از ديپلمات ها و مقامات قزاقي در يك هتل بزرگ شهر آستانه (پايتخت قزاقستان) جمع شده بودند، از آن طرف در در كوالالامپور (پايتخت مالزي) نيز نخست وزير و ساير مقامات ردة بالاي مالزي به همراه جمع كثيري از مردم در يك سالن بزرگ به انتظار اين واقعه نشسته بودند.
به مدد ماهواره بين اين دو تالار ارتباط برقرار شده بود و نخست وزير مالزي، معاون پارلمان قزاقستان و وزير مالزي پيام دادند. مجري هم از يك كارشناس آمريكايي در خصوص ويژگي هاي فني اين پرتاب پرسش هايي را مطرح مي كرد.
مالزيايي ها از يكساعت پيش از اين اتفاق به دعا و نيايش پرداخته بودند تا اين پرواز تاريخي بدون حادثه انجام بشه.
فضانورد مالزيايي گفته بود كه در فضا هم عبادات خود را انجام خواهد داد و روز عيد فطر را جشن خواهد گرفت.
تقريبا همزمان با افطار كه در اين هتل لوكس انجام شد و درست سر ساعت 19 شمارش معكوس شروع شد، 10، 9، 8، 7، 6، 5، 4، 3، 2، 1 و پرتاب...
مردم مالزي چقدر خوشحال بودند از اين واقعه ...
ناخودآگاه ياد انوشه انصاري افتادم....

۱۳۸۶ مهر ۱۲, پنجشنبه

زمان وسوسه انگيزترين معماي هستي

دانشمندان سياره اي را در فاصلة 427 سال نوري از كره زمين شناسايي كرده اند كه بسيار شبيه به زمين است، اين سياره در حال شكل گرفتن است و به پيش بيني دانشمندان تشكيل كامل آن حدود 100 ميليون سال نوري طول مي كشد و پس از 1 ميليارد سال نوري نيز نخستين نشانه هاي حيات مانند ايجاد جلبك ها در آن ايجاد مي شود. (يه چشم به هم بزنيم اين مدت مي گذره!)
مي دونيد زمان مفهومي است اعتباري و ساختة ذهن بشر.
مي گن روز رستاخيز مردگان كه از خاك سر بر مي آورند، مي انديشند كه از مرگ آنها ثانيه اي و يا مدت كوتاهي بيش نگذشته است، درست مثل اصحاب كهف كه خواب 300 سالة خود را نيم روزي بيش تلقي نمي كردند و مثل همه انسان ها كه گذشت فاصله شب تا صبح را در خواب، بسيار كوتاه تلقي مي كنيم.
انسان روزي همه اين فاصله ها را طي خواهد كرد.

۱۳۸۶ مهر ۱۱, چهارشنبه

اجبار و رياكاري يا حق انتخاب و خلوص

تا چند سال پيش تعداد خانم‌هاي محجبه در اين كشور بسيار اندك و انگشت شمار بود، الان هم با وجودي كه در اقليت و حتي انگشت شمار هستن، اما تعدادشون بيشتر شده، اين تغيير نشون مي ده كه پذيرش اين نوع رفتار داره رشد مي كنه، اما منظور من از ذكر اين وضعيت چيز ديگري است:
در يك نگاه سطحي شايد براي اين خانم‌هاي محجبه، زندگي در اقليت (آن هم در نوع بينشي) سخت باشه كه حتما هم هست، زيرا با ظاهر و باطني متفاوت از مردم زندگي مي‌كنند، اما اگه عميق تر نگاه كنيم، مي‌بينيم اين شرايط بسيار ايده آل است، هم براي خود آنها و هم براي كل جامعه، زيرا:
در شرايط اجبار و تحكم و نبود حق انتخاب، هميشه دورويي و رياكاري و دروغگويي زمينه ظهور و رواج پيدا مي‌كنه. در چنين شرايطي ضمن آنكه پيروي از يك باور يا مسلك هيچ شيريني نداره، نمي‌شه تشخيص داد آيا آنهايي كه در ظاهر شبيه هستن، در دل و حقيقت نيز با هم همراه هستن؟
اما در شرايط برخورداري از حق انتخاب و آزادي، هيچكس واهمه‌اي از ظاهر كردن ايده‌ و رفتارش نداره و نيازي به پنهان كاري نيست و ملاك بهره‌مندي از امكانات و فرصت‌ها و زندگي هيچ ارتباطي به عقيده و باور نداره!، ضمن آنكه هر كسي‌ طرفشو مي‌شناسه.
هميشه سبز باشيد

۱۳۸۶ مهر ۷, شنبه

تفاوت وجود داشتن و به رسمیت شناختن

بین وجود داشتن و به رسمیت شناختن تفاوت های زیادی وجود داره. از جمله اينكه وجود داشتن يك چيز با حقانيت داشتن الزاما يكي نيست!
خیلی از پدیده ها - چه مثبت یا منفی - وجود دارن که نمي شه اونا رو انکار كرد، از جمله همجنس بازی یا گرایی در ايران که موضوع مورد بحث این روزهاس.
مي تونيم كنار اون، رفتارهاي ديگري همچون دروغگویی، قتل، سرقت، کلاهبرداری و ... را هم بگذاريم كه عقل مشترک و ذات طبیعی بشر در هر جامعه ای و فارغ از اعتقادات و باورها، آنها را زشت توصیف و رد می کنه. (اگرچه حتي یافتن نمونه هاي نادر، نقض كنندة گفتار بنده و دلیل بر حقانیت اونا نیست، بلكه تنها تاييد وجود آنهاست)
در پست قبلی به هیچ روی سخنم به انکار احمدی نژاد در مورد پدیده همجنسبازی در ایران بر نمی گشت، من پرسشم اینه که خبرنگاری که اون پرسش را مطرح كرد و بعد هم بعضی سایت ها تلاش می کنند تا فیلم و گزارش هايي در این خصوص منتشر کنند، از اساس هدفشان این نبود که بطور مثال احمدی نژاد در پاسخ بگوید: بله چنین پدیده ای وجود دارد و بعد آن خبرنگار هم بگوید: متشکریم! و تمام
نه، بلکه بی تردید آنها منتظر بودند تا پرسش بعدی را مطرح كنند‍ ك‍ه: چرا آنها را مجازات می کنید؟ چرا به آنها حق فعاليت نمي دهيد و چراهای دیگه...
منتها احمدي نژاد از اول در اين مبحث را بست و اگرچه بعد توضيحاتي داد...

۱۳۸۶ مهر ۶, جمعه

اقلیت + آزادی + حقوق

این سه واژه از مفاهیم کلیدی دنیای امروز هستند و در اين ميان خیلی‌ها آنها را به بازی می گیرند.
بی شک هنگامي كه از آزادی و حقوق سخن گفته مي شه، بیشتر (اما نه همیشه) باید متوجه اقلیت‌ها بود، به همین دلیل در ليبراليسم هم يکی از مفاهیم هسته‌ای (به معنای محوری نه انرژی هسته‌ای!!) حمایت از آزادی‌های فردی و اجتماعی است؛ منتها در این بین یک قیدی را همیشه مطرح می کنند: آزادی دیگران نباید در نتیجه اقدام و فعالیتی محدود و یا آسیب ببیند.
اما اينجا این پرسش مطرح می شه که چه اتفاقی باید بیفته تا تایید بشه به آزادی و حقوق کسی یا اقلیتی و یا حتی اکثریتی تجاوز شده؟
یکی از برنامه‌های رایج در غرب به اصطلاح Claim یا مطالبه کردن است، یعنی اگر کسی بتونه در محاکم قضایی ثابت کنه که بطور مثال یک اقدام (سخن یا رفتار)، حقوق شخصی و مرزهای آزادی او را خدشه دار کرده، می‌تونه از عامل این تجاوز غرامت بگیره؛
اینجا چند تا پرسش مطرح می شه:
آیا در مورد مسائل معنوی هم چنین ساز و کاری برقراره؟
مبنای قضاوت چیست؟ (این پرسش خیلی کلیدی است)
بطور مثلا آیا همجنس بازها(حتمن می دونید که باید بین این مفهوم با مفهوم دوجنسی یا نارضایتی جنسی Transsexualism تفاوت قائل بشیم که یک نوع اختلال جنسی محسوب می شه و در ايران هم به رسميت شناخته شده و درمان مي شه، يعني يك وقت زن مرد مي شه و يك وقت بالعكس!)بعنوان گروهی با گرایش‌های رفتاری ناهنجار باعرف و شرایط (نه تنها مذهبی بلکه نورمال و طبیعی انسان‌ها) می توانند از حقوق و آزادی‌های یک اقلیت برخوردار باشند؟
آیا صرف وجود یک اقلیت يا يك گرايش اقليتي، می تواند مجوزی باشد برای به رسمیت شناخته شدن آنها؟
برای پاسخ گفتن به این پرسش ها باید یک دید کلان داشت.

۱۳۸۶ مهر ۲, دوشنبه

عرف و قانون

در بين مردم جمهوري هاي شوروي از جمله قزاقستان (1) يك عرف و سنت (هم مسلمان‌ها و هم مسيحي‌ها)‌به يك قانون ملي تبديل شده است.
بر اين اساس دختر عمو و پسرعمو و دختر خاله و پسرخاله (و اين جور نسبت‌ها) با هم محرم حساب مي‌شوند! و خيلي جالبه كه به آنها مي گويند: برادر و خواهر ناتني (حالا تلفظ روسي اش مي شه: ”دوايو رودنيي برات“ يا ”دوايو رودنيي سيوسترا“ كه در اينجا برات و سيوسترا يعني برادر و خواهر)(و براي تشخيص دقيق بطور مثال به پسرخاله مي‌گويند: برادر ناتني از طرف مادر و به دخترعمو مي گويند: خواهر ناتني از طرف پدر و ... ) و از آنجا كه در اسلام ازدواج با محارم از جمله خواهر و برادر ممنوع است، پس ازدواج با آنها بر اساس عرف و قانون ممنوع شناخته شده است و جالب اينكه اين ممنوعيت تا هفت پشت اجرا مي شود. جالبه كه در بين مسيحي هاي اين كشورها هم چنين رفتاري وجود داره.
وقتي بيشتر كنكاش كردم تا ريشه اين رفتار را بفهمم به اين رسيدم كه در كتاب‌هاي احاديث اهل سنت كه صحيح مسلم و بخاري از معتبرترين آنها هستند، حديثي از پيامبر اكرم آمده كه در آن فرموده‌اند: ازدواج بين دختر عمو و پسر عمو و دختر خاله و پسرخاله جايز است، ليكن نسل ضعيف در بين خود باقي نگذاريد.(اين سخن در واقع ريشة اين يافتة علمي است كه خيلي از مشكلات جسمي و ذهني مي‌تواند در نتيجة ازدواج‌هاي فاميلي ايجاد شود.)
حالا جالبه كه چطوري متوجه اين موضوع شدم، موضوع از اين قرار بود كه از يك قزاق تازه ازدواج كرده پرسيدم كه آيا با خانمت نسبت فاميلي داري؟ مثلا دخترعمو يا دخترخاله ات نيست؟ گفت: نه، ازدواج با آنها حرام است، مگر در ايران بر اساس اسلام رعايت نمي شود؟؟؟
جالبه که در بين توده هاي مردم (نه مسلمانان آگاه به شريعت) بخش دوم سخن پیامبر ابتدا به یک عرف و صدها سال بعد به یک قانون تبدیل شده و حتی بخش نخست به فراموشی سپرده شده است.
(1) - توضيح: در قزاقستان حدود يكصد قوم و نژاد زندگي مي كنند كه بزرگترين آنها قزاق ها با حدود 50 درصد و پس از آن روس‌ها با حدود 30 درصد هستند

۱۳۸۶ شهریور ۲۸, چهارشنبه

شباهت

نمي دونم تا حالا دقت كردين يا نه:
مدتهاست (يعني چند ساله)‌به اين نتيجه رسيده‌ام كه تو دنيا و در ميان ميليون‌ها انساني كه در اين كره خاكي زندگي مي كنن، براي هر كسي يكنفر مشابه وجود داره؟
حتي گاهي كساني را فرسنگ‌ها دور از هم و با مليت‌هاي مختلف ديده‌ام، كه اگر كنار قرار مي‌گرفتند، بي ترديد مي شد گفت با هم نسبت فاميلي دارند.
علتش را نمي دونم چيه؟ شايد گردش ژن مشترك در طول تاريخ باشه؟؟؟ شايد هم صورت و بدن انسان‌ها، برخلاف اثر انگشت و مردمك چشم، شكل‌هاي محدودي دارند.

۱۳۸۶ شهریور ۲۵, یکشنبه

آنتن هاي خواب

پسر(6 ساله): بابا من چند روزه خواب نمي بينم!
پدر: احتمالا آنتن هات نيازمند تنظيمه! بگذار يه نيگاه كنم...
فرداي آن روز...
پسر: بابا دستت درد نكنه، ديشب يه عالمه خواب ديدم.
پدر: ...!!!؟؟؟ (كاش كسي بود آنتن هاي من را هم تنظيم مي كرد.)

قسم به زمان

قسم به زمان،
كه انسان زيانكار است،
مگر آنانكه ايمان آوردند و عمل نيكو انجام دادند،
آناني كه به صبر و حق توصيه كردند... (سورة عصر)
بين حرف تا عمل براي برخي يه فاصلة نجومي هست و براي برخي اصلا فاصله‌اي نيست!
عمل حلقة اتصال آگاهي و ايمانه،
و عمل كردن، كار هر كسي نيست،
نيازمند يك استمرار و يك درك كلي از خود و زندگيست!

۱۳۸۶ شهریور ۲۳, جمعه

دلا خو كن به تنهايي كه از تن ها بلا خيزد!

مي گويند كه رمز موفقيت آلماني‌ها و ژاپني‌ها در هنر معاشرت آنهاست،
آنها نهايت لطف، هم فهمي و مدارا را نسبت به يكديگر دارند.
اما در ايران،
از سنين نوجواني و حتي كودكي مفاهيم بي‌اعتمادي، مخفي‌كاري و اينكه كار موفق در حركات فردي و يا باندي است را فرا مي گيريم.
و وقتي بزرگ مي شويم ...
... بيشتر به فكر سركار آوردن يك باند موافق با خود در راس امور هستيم تا پي انداختن ساز و كارهايي براي شناسايي افراد كارامد و مدير ...
... و البته اين ذهنيت را هم در ذهنمان جا انداخته مي شود!!‌ كه: ما مي خواهيم كار بكنيم بي‌آنكه دچار باندبازي و جناح بازي شويم!
حالا نتايجش را كه ديگه براحتي مي توانيم دريابيم، نهادينه نشدن كار گروهي، ضعف در ورزش‌هاي گروهي و تيمي (بجز استثنائات اخير كه بايد منتظر ماند و تداوم آنها را ديد)، عدم‌تحمل كارهاي گروهي و همكاري گروهي، روحية دستور دادن و مدير بودن تا كارشناس بودن و همكار بودن و ....
و متاسفانه يكي از برآمدهاي چنين روحيه اي اينه كه هميشه منتظريم تا يك نفر قهرمان بياد كارها را سر و سامان بده، حتي در بحث هاي سياسي و اقتصادي با مثال زدن رضا شاه، برخي از او بعنوان الگوي يك مدير حكومتي ياد مي كنند و آرزوي روي كار آمدن يك رئيس حكومت كه با تحكم و قدرت رهبري را به دست بگيره، سخن مي رانند، بي آنكه باور داشته باشيم يك سيستم و يك گروه منسجم ده ها و صدها برابر يك نفر خوش فكر مي توانند تاثير داشته باشند...
ياد مي گيرم كه: دلا خو كن به تنهايي كه از تن ها بلا خيزد!

۱۳۸۶ شهریور ۱۸, یکشنبه

نقش گروه برگزیده یا نخبگان در راهبری فکری جامعه

می گویند یکی از مهمترین عوامل توسعه و پیشرفت در هر جامعه ای حضور یک طبقه یا گروه پیشروست که در آموزه های کلاسیک جامعه شناسی از این گروه به عنوان گروه برگزیدگان یا الیت یا نخبگان یاد می شه که خود این گروه الگوی طبقه متوسط قرار می گیره و به واسطه این گروه متوسط کل جامعه را به دنبال خود می کشند.
هر ویژگی که این گروه برگزیده داشته باشه، به جامعه منتقل می شه، بطور مثال بزرگداشت فرهنگ ملی و بومی، اهمیت دادن به نظم، رعایت نزاکت و ... ویژگی کنشی و رفتاری این گروه باشه، اعضای طبقه متوسط از آنجا که در مرز ارتقاء موقعیت خود هستند، سعی می کنند آنها را الگو قرار دهند و به دنبال آن گوشه هایی از این ویژگی ها نیز به توده مردم منتقل می شه.
مثلا وجود نظم و انظباط در ژاپنی ها، دستوری نیست، بلکه طبقه برگزیده آن را بخوبی و با کیفیت نه بصورت ظاهری رعایت می کنند، یا در برخی کشورهای اروپایی وقتی پلیس بدون ملاحظه نخست وزیر کشور را بخاطر عدم رعایت مقررات رانندگی جریمه می کنه، یعنی اینکه این نخست وزیر خط را به جامعه منتقل می کنه که رعایت مقررات خدشه بردار نیست.
اما به نظرم در ایران، عموم افراد عضو طبقه متوسط و از آن بالاتر گروه برگزیده، از ویژگی های مثبت در راهبری برخوردار نیستند؛ آنها پیشرو هستند، اما نه در جهت کمال و پیشرفت جامعه، بلکه در جهت تفاخر گرایی و خودمحوری.
بر این اساس در نظر گرفتن نفع شخصی و زیرپا گذاردن منافع اجتماعی، برای برگزیدگان به یک فرهنگ عمومی تبدیل شده و بطور طبیعی، طبقه متوسط و توده مردم نیز از آنها الگوبرداری می کنند.
طبقه برگزیده باید با آگاهی به موقعیت خود، راهبر جامعه باشد، آنها بطور غیررسمی و رسمی در جلوی دید مردم هستند.

۱۳۸۶ شهریور ۱۶, جمعه

نقطه تعادل

حالا منظورم از اين موضوع جديد چيه؟
ببينيد مي خوام بگم، اين دو (تكيه به فكر و انديشه و يا صرفا واقعيت) دو سوي افراطي براي انسان هاست.
نقطه تعادل اينه كه تركيبي از اين دو در زندگي جريان پيدا كنه.
فيلم هايي كه قهرمانانش در شرايط سخت و طاقت فرسا، با بهره گرفتن از ظرفيت هاي فكري شان، به تغيير شرايط همت مي گمارند‍، الگوهاي خوبي براي اين نوع همراهي فكر و واقعيت هستند.
فيلم هايي مثل پاپيون يا رابينسون كروزو.بویژه در فیلم پاپیون که یکی تسلیم شرایط می شه، اما دیگری با استفاده از ذهنش الگویی می شه برای دیگران.
اما در عالم واقع و بطور مثال در جامعه ايراني خودمان، هميشه اين پرسش برايم مطرح بوده كه چطور مي شه، مسئولين پيشرو مردم باشن؟ چطوري مي شه اگه مسئولين در كنار پيشبرد برنامه هاي اقتصادي و سياسي،‌به فكر بهبود وضعيت اخلاقي و اجتماعي و فرهنگي جامعه هم باشن؟
بطور مثال يه رئيس جمهور بياد بگه: مهمترن شعار انتخاباتي و برنامة دولت آتي بنده، ارتقاء سلامت رواني و اخلاقي جامعه است، اعلام كنه كه يكي از اهداف اصلي دولتش، تقويت سواد فرهنگي و تاريخي مردمه.
اين يعني كه مسئولين يك جامعه مي آد و با تكيه بر فكر به مردم الگو مي ده.
به نظر من مردم جامعه ما الان رها شده هستند.
آنها بدون پشتوانه تاريخي و فرهنگي، در فضايي از پيچيدگي الگوهاي رفتاري (گاه غيراصيل و بي بته) سير مي كنند.
تا بعد...

۱۳۸۶ شهریور ۱۳, سه‌شنبه

تاثيرات عين و ذهن

يكي از موضوعاتي كه خيلي از انديشمندان در موردش نوشته اند و حتي به شكل گيري مكتب هاي ادبي، فلسفي و روانشناختي انجاميده، موضوع تاثيرات متقابل يا بقول يكي از اساتيد جامعه شناسي ”تاثيرات متقابل، متعامل و متعاكس“ شرايط محيطي (عين) و شرايط ذهني است.
چه ويژگي يا شرطي باعث مي شه تا در تقابل محيط و فكر، يكي از اين دو بر ديگري تاثير گذار بشه؟
چرا گاهي شرايط محيطي و گاهي ظرفيت اهي فكري در تصميم گيري آدم ها تاثير مي گذاره؟
اصلا چرا شرايط محيطي بر عده اي بيشتر از عده اي ديگه تاثير مي گذاره؟
آيا سوار بودن بر شرايط يا در واقع تكيه دادن به ظرفيت هاي روحي و فكري را براي همه مي توان توصيه كرد؟
مي شه بگيم هر وقت كه شرايط محيطي بر انسان تاثير گذاشت،‌انسان به سائق هاي طبيعي اش رجوع كرده؟ و با حيوانات اشتراك رفتاري داره؟
مي شه نتيجه گرفت كه انسان زماني انسان است كه در كنار تاثيرات محيط (اشتراك با حيوانات)، از ذهن خودش هم غافل نشه.
حالا همين تقابل باعث شده تا انسان ها بطور كلي دو دسته باشن: يك عده روشنفكرايي (به درجات و انواع گوناگون) هستن كه بيش از محيط بر شرايط ذهني خود تكيه مي كنن،‌ در مقابل توده مردم هستن كه بيشتر محيط پذير هستن، آنها مي خواهند زندگيشان را كنند، براي همين با شرايط محيطي حركت مي كنند،‌ يا بهتره يگم بيشتر پيرو شرايط محيطي هستند تا تفكر و ذهنشان.
اونقته كه معناي انسان ناطقي كه مي گن حقيقت پيدا مي كنه.

۱۳۸۶ شهریور ۱۱, یکشنبه

امان از اعتياد...

اصولا آدم معتاد را جون به جونش کنین، نمی تونه دست از اعتیادش برداره، مگه به قول برادران افغانی آدم زیر بار زور نمی ره، مگه زورش پر سمبه باشه.
حالا شده داستان ما، بعد از حدود 3 سال تلاش بي وقفه در مترشح! ساختن انديشه ها‍‍، حالا كه دو سه ماهي بود داشتم استراحت مي كردم‍، آخه وبلاگ قبلي ام در پرشين بلاگ بدلايلي فني از ريخت افتاد و به توصيه اين دوست ناديدة‌ اينترنتي ام ناآرام وسوسه شدم و اومدم اينجا، بلكه چند صباحي هم اينجا اين وبلاگ را بيالايم به نوشتجاتم.
سعي دارم از مكتب همان ناآرام عزيز پيروي كنم، يعني هرچي به ذهنم (نه به زبانم) رسيد، اينجا بنويسم، البته با رعايت اصول و ملاحظات سياسي، اقتصادي، مذهبي، اخلاقي، عرفي، اجتماعي، خانوادگي و ... بقول آن شاعر گرامي (كه اسمش يادم نيست): عهد كردم كه بجز امشب و فردا شب و شب هاي دگر مي نزنم... اين ملاحظات بنده هم مثل اين شب هاس كه تمومي نداره.
اما القصه...
الان كه اين نخستين اثر بنده را مطالعه مي فرماييد، (ديگه اگه خودتان به فكر خودتان نيستيد، به من چه؟) بنده بنابر دلايلي و كمي تا حدودي با خدابيامرز مرحوم رابينسون كروزو يه جورايي احساس نزديكي دارم ... آخه جايي هستم كه همزبان ندارم، (البته بقول مرحوم پرويز فني زاده در فيلم گاو، دروغ چرا تا قبر آ ... آ.... آ...، دو فقره از اتباع تركمنستان و روسيه در كنارم هستند كه ايفاگر نقش جمعه براي رابينسون كروزو هستن.... ديگه همينه ديگه...
همدلي از همزباني بهتر است...