۱۳۸۶ اسفند ۱۸, شنبه

نذری


سال 1345

یه جورایی ترسیده بود..
یه جایی مثل یک گرمابه ی قدیمی بود، مه آلود و نیمه تاریک...

... نمی دانست آنجا چکار می کنه، اما در حالی که نوزادش را در بقل گرفته بود و بخودش می فشرد، آرام آرام جلو می رفت.یکباره روی سکویی شبهی دید، خوب که نگاه کرد، مردی خوش سیما را دید با چهره ای نورانی،

مرد: بچه را به من بده.

مادر: آخر....؟؟؟

مرد: نگران نباش... بده به من

مادر: نمی دونم شما کی هستی، اما می ترسم خدای نکرده کثیف کاری کنه...

مرد: نگران نباش، بده ...

مادر با نگرانی نوزادش را به مرد می سپرد،

مرد با مهربانی نگاهی به چهره ی نوزاد می کند و دستی به صورتش می کشد و آن را به مادر بازمی گرداند و می گوید: مواظب این بچه باش... او نذر امام حسین است..

۱۳۸۶ اسفند ۱۵, چهارشنبه

مشارکت در اشتباه دیگران


این جمله از خودم نیست اما قشنگه، شنیدم کسی می گفت:
خدایا کمک کن بپذیریم که گاهی هم ما اشتباه می کنیم!
و من می گم:
خدایا کمک کن بپذیریم که گاهی در اشتباه و گمراهی دیگران ما هم سهمی داریم!

۱۳۸۶ اسفند ۱۲, یکشنبه

در نگهداری عشق بکوشیم


خیلی ساده بگم: برای نگه داشتن عشقتان باید هزینه کنید.
ببینید سدسازی بزرگترین پروژه ای است که آدمی در سه مرحله به ساخت آن اقدام می کنه؛ نخست:تحقیق یا امکان سنجی، دوم:اجرا و سرآخر:نگهداری.
خیلی ها در عشق شاید تو مرحله ی نخست (تحقیق) و کمی هم دوم (اجرا) کار کنیم (البته آن هم کمی تا حدودی)، اما شرط می بندم بیشتر ما تو مرحله ی نگهداری آن تقریبا کاری نمی کنیم یا استمرار نداریم.
من با این نظر که زیبایی عشق به اینه که به سرانجام نرسه مخالفم، بلکه می گم باید با هزینه کردن در نگهداری آن تلاش کنیم با این کار هر لحظه زیبایی را احساس می کنیم.درست همچون پروردگاری که در توصیف اعمال خود می گه: هر لحظه در حال شدن است.
ما هم در زندگی می توانیم هر لحظه عاشق باشیم و عشق ایجاد کنیم، البته از راه تلاش برای نگهداری عشق.