۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

اندک اندک می‌ستانند آن جمال


اين شعر مولانا:
«اندک اندک می‌ستانند آن جمال
اندک اندک خشک می‌گردد نهال»
مرا به ياد نظام تربيتي مدارس ايران در اين چند سال اخير انداخت، مدارس دولتي و مدارس غيرانتفاعي در يك همكاري تنگاتنگ در تقابل با فرهنگ و هويت ملي و فرهنگي كشور مشغول كار هستند.
مدارس غيرانتفاعي دانش‌آموزاني را با معدل بالا و از مسير يك آزمون دشوار كه كم از كنكور ورودي دانشگاه‌ها نيست، گزينش مي‌كنند و بعد هم آمار مي‌دهند كه ميانگين معدل دانش‌آموزان مدرسه‌ي ما فلان قدر بوده است. به اين مي‌گن شاهكار!
بعد سركلاس‌هاي همين مدارس وقتي دانش‌آموزي به هر دليلي كمي كندي مي‌كنه، آموزگار گله مي‌كنه كه من پول نمي‌گيرم كه بيام با امثال تو سر و كله بزنم! عجبا!!
و بحث تربيتي در اين مدارس هم محدود شده به آشنايي با اصول مداحي و دعوت به مجالس مذهبي و رفاقت‌ خارج از قاعده‌ي مربي پرورشي با نوجواناني كه روحي مستعد دارند براي الگو پذيري. نيت‌ها همه خير است! اما...
بقول يه عزيز:
«بی¬توجهی مستمر به دانش و روش و بیان در محیط¬های کاری ایران چنان معمول شده که كساني را با كمي تفاوت همچو پادشهی یک چشم در شهر کوران به تخت می¬نشاند، اما تفاوت اين محيط را زماني دركي مي كنيم‌ كه به يك كشور ديگري پا بگذاريم كه بهایی به بهانه نمی‌دهند و کندی و سستی و ضعف و بی¬حاصلی در آنجا به تمامی خودش را نمايان مي كند.
این قصه "دانش و روش ایرانی" است که به برکت ثروتی میراثی، بر تخت ناز نشسته و نیازی واقعی به دانایی نمی¬بیند و توانایی را در آن نمی¬جوید.
هم آن نهال خشک را باید دوباره آب داد و از این رو باید که "اندک اندک" چاه را تراشید تا به آب دانش رسید. سنگینی مشک دانش، اندک اندک رخت عشق به نهانخانه یقین می‌برد، آن یقین گمشده، آن ماهی گریز...»

۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه

آسايش


يه نيگا به من كرد و پرسيد: تا كجا هستي؟
گفتم: تا آخرش!
گفت: مي‌خواي يه جاي خوب با يه مسئوليت داشته باشي؟
(خب تو اون شلوغي و فشار جمعيت پيشنهاد وسوسه كننده‌اي بود، اون هم در حالي كه فقط يه نفر مي‌تونه اين جايگاه را داشته باشه!)به همين خاطر گفتم: چرا كه نه!
گفت: پس همينجا رو ركاب وايسا و بليت‌ها رو بگير!
پ.ن: انصافا تا الان تو عمرم اينطوري سوار اتوبوسي پر از جمعيت نشده بودم.

۱۳۸۷ تیر ۱۵, شنبه

بازار و فيلم


قديم ها در تلويزيون ايران فيلم ها را براي مخاطبين بر اساس محتواي آن درجه بندي سني مي كردند، الان هم در بسياري از كشورهاي خارج اين امر رايج است. برخي فيلم ها داراي محتواي وحشت هستند يا روابط بين دو جنس و توصيه مي شه كه گروه سني خاصي مي تونن (اگه بخوان) آنها را تماشا كنند.
اما در ايران متاسفانه يا خوشبختانه چنين چيزي وجود نداره.
خوشبختانه از اين رو كه باعث ايجاد كنجكاوي در بين مخاطبين توصيه نشده نمي شه تا هر طوري شده آن را تماشا كنن، اگرچه چندي پيش فيلم 'پارك وي' اين كار را كرد، اما با اصرار بچه هاي بنده (13 و 10 ساله) به تماشاي آن رفتيم و از خدا پنهان نيست از شما چه پنهان كه چقدر اين دوتا خنديدند، از صحنه هاي بي مايه اي كه مثلا مي خواست تماشاگران را به وحشت بيندازد!
اما بخش متاسفانه از اين جهت است كه واقعا محتواي برخي از فيلم ها به درد نوجوانان و كودكان نمي خوره، اما آنونس اين فيلم ها طوري طراحي مي شه كه با محتواي واقعي آن تفاوت معناداري داره. مثل فيلم 'تيغ زن' كه با اين تصور كه براي تماشاي يك فيلم طنز و شادي آور مي روي، اما سرآخر متوجه مي شوي كه چه كلاه بزرگي سرت رفته.
يا فيلم هايي مثل 'پسران آجري' كه فقط نشان مي ده دختر و پسري عاشق هم هستن، بي آنكه وارد جزئيات و زمينه هاي اين علاقه بشه؛ و فقط نشان مي ده كه دختره بخاطر پسره (كه خيلي هم مؤدب و با كلاسه) جلوي پدرش مي ايسته و سرآخر پدرش در يك تحول دروني و مكاشفه (بدون اينكه نشان داده بشه) به ازدواج آن دو رضايت مي ده.
حالا شما بيا نوجوان را راهنمايي كن روشي كه در فيلم نشان داده ....بگذريم.
بازار فيلم در ايران هم شده مثل ...

۱۳۸۷ تیر ۱۱, سه‌شنبه

زيباترين كشش


اگه به كسي يا چيزي علاقه دارين عشق و محبتتان را به او ارزاني مي‌كنين، منتظر نباشين تا حتما در مقابل او هم به شما ابراز محبت كنه، در واقع انتظار عشق متقابل را نداشته باشين، تنها مي تونين منتظر باشيد تا اين عشق در قلب طرفتان رشد كنه
، 'اما اگر هم اين اتفاق نيفتاد، اون رو در خودتون پرورش بدين. به همين سادگي.
مسئله ساده‌س: اون كسي است كه در درون شما زيباترين نيرو و انگيزه‌ي اين دنيايي را ايجاد كرده و همين خيلي ارزش داره. مثل يه گل!
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست