۱۳۸۷ خرداد ۶, دوشنبه

تناقض


عجيب تو يه دنياي پرتناقض گرفتار هستيم.
بطور مثال مي دوني اگه به كسي لطف كني، ممكنه خودت آسيب ببيني يا دچار مشكل شي، يا حداقل اينه كه بقيه بهت مي گن چه آدم ساده اي هستي؟
اما اگه لطف هم نكني خب اونوقت بايد كلي خودخوري كني كه مي تونستي كمك كني. اما نكردي ..
يا همين جوونا ...
موقع ازدواج كه مي شه مي خوان همسر آينده شان رنگ آفتاب و مهتاب را نديده باشه. طرفشان يه دختر يا پسر ساده و بي شيله پيله باشه.
اما پيش از ازدواج با هم مسابقه مي دن تا از غافله ي دوست داشتن عقب نمونن.
يا در مورد عكاسي ها ...
رو شيشه هاشون زدن چاپ عكس رنگي در 14 دقيقه (اين رقم از 18 دقيقه در چند سال پيش كم شده تا رسيده رو اين مدت!) بعد كه مي گي خب چه وقت براي تحويل عكسا بيام؟ مي گن: يكساعت ديگه!
طرف با رشوه دادن مخالفه، اما با قاطعيت از دادن رشوه دفاع مي كنه و حتي بقيه را هم تشويق مي كنه كه رشوه بدن! چون مي گه بدون اون كارم راه نمي افته! مي دونين با اين كارش باعث مي شه واقعا او كارمند ديگه كار بقيه را كه رشوه نمي دن، به سختي راه مي ندازه؟؟
تناقض هاي رفتاري از سر و كول ما داره بالا مي ره.
پ.ن: اينكه مي گن بعضي ها جلوي بيني شان را هم نمي بينن، به نوعي يعني همين تناقض ديگه، درسته؟

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه

نمايشگاه كتاب


سه خاطره از نمايشگاه كتاب امسال:
ماجراي نخست:
- اولي: ك...م... (دو ناسزاي بسيار ركيك) هر چي گفتم بيشتر تخفيف نداد.
-دومي: حقش بود كتابو كش مي‌رفتيم.

ماجراي دوم:
- بيا كتاب داستان كودكان ببر‏، قيمتش به اندازه‌ي قيمت مجله هم نيست‏ بدو ببر (!!)
(حقيقتن بهاي كتابش به اندازه‌ي مجله هم نبود‏ اما ارزش آن به مراتب كمتر بود‏ چقدر اشتباه حروفچيني و نگارشي داشت)

ماجراي سوم:
- مادر: نيگا كنين‏، اون سروش صحته.
پدر: بچه‌ها بريم عكس بگيريم.
سروش صحت: خواهشم مي‌كنم بفرمايين.
(عجب اتفاق نادري‏، همزمان شارژ گوشي مادر و پدر تموم شد!)
سروش صحت: انشاء‌الله باشه براي بعد.
و بچه‌ها دمق به مسير خود ادامه دادند.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۱, شنبه

پرستار


بسادگي مي شد از چشماش دلگيري و غم را خواند، شده بود عين ابر بهاري كه منتظر بهانه‌اي بود برا باريدن...خيره شده بود به يه جاي نامعلوم...مي‌دونستم دير يا زود حرف مي‌زنه... و سرآخر گفت: زهرا... ديشب... مرد!
و اشك سرازير شد رو گونه‌هاش!
پيش از آن دو سه باري از زهرا يه دختر معصوم 5 ساله كه بخاطر تومور بدخيم مغز در بيمارستان بستري بود و اينكه پرستارا و دكترا تلاش داشتن كمي از درد و رنجش كم كنن برام گفته بود.
نمي دونستم چي بگم، اين شغلش بود و خيلي هم بهش علاقه داشت، شغلي كه شرافت ذاتي داره و البته كم شغلي اينجوريه كه با روح و احساسات ناب انساني سر و كار داشته باشه...
و گامي به خدا نزديكتر، زيرا با نجات جان انسان‌ها و به حكم قران با تمام انسانيت ارتباط داره...
اما خيلي عجيبه كه همين شغل با محدوديت‌ها و درآمد نامناسب روبروست...
انگاري تو ايران هر كسي كه نجيب‌تره كلاهش پس معركه‌اس، نيگا كنين دو شغل پرستاري و معلمي كه يكي با جسم و ديگري با روح انسان‌ها ارتباط دارن، چقدر مورد كم توجهي هستن؟؟
اين دو شغل تنها هنگام وراجي و سخنراني انساندوستانه در تبليغات مورد استفاده قرار مي‌گيرن..
مي‌دونستين كه قلب سفيد يكي از نمادهاي پرستاري است؟
روز پرستار را از صميم قلبم به همه‌ي پرستاراي عزيز شادباش مي گم.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

آگاهي


هر روز در زندگي‌مان تجربه‌هاي جديدي بدست مي‌آوريم و با تجربه‌مند شدنمان، به مرزهاي نويني مي رسيم كه پيوسته حلقه‌ي آگاهي ما را بازتر مي‌كند و ما را به مرزها يا همان آگاهي‌هاي نوين رهنمون مي‌سازند.
آگاهي كليتي است ماوراء زمان و مكان، چيزي است كه ماهيت حقيقي «من» را تشكيل مي‌دهد، انسانيت ما به ميزان آگاهي ما بستگي دارد.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

باران ضد گناه يا گناه ضد باران


پروردگارا!
چندي است نعمت باران بر اين زادبوم نباريده است.
اي آگاه به قلوب بندگانت!
مرا ببخشاي بخاطر گناهان كوچك و بزرگي كه باعث حبس دعا و فرونيامدن نعماتت بر ساير بندگانت شده است.
خداوندا!
پناه مي برم به تو از دست اين فرزندان و عيال فريب كار كه مدام من را به فكر آخر برج و خرج و مخارج زندگي و از جمله گوجه فرنگي مي اندازند و با اين كار باعث مي شوند تا من به گناه آلودگي به تفاخر و تجمل دنيوي گرفتار آيم و از عبادت و توبه دور شوم.
اي بخشايشگر!
ما را از محرومين باران قرار مده، بلكه از آناني قرار ده كه پشت سرهم بخاطر اعمال پاك و توبه‌هايشان برايشان باران مي فرستي.
اصلا آنقدر باران بفرست تا من روسياه و امثال من كه باعث خشكسالي و نبارندگي باران! شده‌ايم، در سيلاب غرق شويم.
پ.ن: البته گفته باشم توبه‌هايتان بايد به اندازه باشد، نه آنقدر كم باشه كه باران نياد و نه آنقدر زياد باشه كه يه وقت سيل بياد، اونوقت نقض غرض مي شه و بايد براي تنظيم باران كمي گناه كنيم.