۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه

نمايشگاه كتاب


سه خاطره از نمايشگاه كتاب امسال:
ماجراي نخست:
- اولي: ك...م... (دو ناسزاي بسيار ركيك) هر چي گفتم بيشتر تخفيف نداد.
-دومي: حقش بود كتابو كش مي‌رفتيم.

ماجراي دوم:
- بيا كتاب داستان كودكان ببر‏، قيمتش به اندازه‌ي قيمت مجله هم نيست‏ بدو ببر (!!)
(حقيقتن بهاي كتابش به اندازه‌ي مجله هم نبود‏ اما ارزش آن به مراتب كمتر بود‏ چقدر اشتباه حروفچيني و نگارشي داشت)

ماجراي سوم:
- مادر: نيگا كنين‏، اون سروش صحته.
پدر: بچه‌ها بريم عكس بگيريم.
سروش صحت: خواهشم مي‌كنم بفرمايين.
(عجب اتفاق نادري‏، همزمان شارژ گوشي مادر و پدر تموم شد!)
سروش صحت: انشاء‌الله باشه براي بعد.
و بچه‌ها دمق به مسير خود ادامه دادند.

هیچ نظری موجود نیست: