۱۳۸۶ شهریور ۱۳, سه‌شنبه

تاثيرات عين و ذهن

يكي از موضوعاتي كه خيلي از انديشمندان در موردش نوشته اند و حتي به شكل گيري مكتب هاي ادبي، فلسفي و روانشناختي انجاميده، موضوع تاثيرات متقابل يا بقول يكي از اساتيد جامعه شناسي ”تاثيرات متقابل، متعامل و متعاكس“ شرايط محيطي (عين) و شرايط ذهني است.
چه ويژگي يا شرطي باعث مي شه تا در تقابل محيط و فكر، يكي از اين دو بر ديگري تاثير گذار بشه؟
چرا گاهي شرايط محيطي و گاهي ظرفيت اهي فكري در تصميم گيري آدم ها تاثير مي گذاره؟
اصلا چرا شرايط محيطي بر عده اي بيشتر از عده اي ديگه تاثير مي گذاره؟
آيا سوار بودن بر شرايط يا در واقع تكيه دادن به ظرفيت هاي روحي و فكري را براي همه مي توان توصيه كرد؟
مي شه بگيم هر وقت كه شرايط محيطي بر انسان تاثير گذاشت،‌انسان به سائق هاي طبيعي اش رجوع كرده؟ و با حيوانات اشتراك رفتاري داره؟
مي شه نتيجه گرفت كه انسان زماني انسان است كه در كنار تاثيرات محيط (اشتراك با حيوانات)، از ذهن خودش هم غافل نشه.
حالا همين تقابل باعث شده تا انسان ها بطور كلي دو دسته باشن: يك عده روشنفكرايي (به درجات و انواع گوناگون) هستن كه بيش از محيط بر شرايط ذهني خود تكيه مي كنن،‌ در مقابل توده مردم هستن كه بيشتر محيط پذير هستن، آنها مي خواهند زندگيشان را كنند، براي همين با شرايط محيطي حركت مي كنند،‌ يا بهتره يگم بيشتر پيرو شرايط محيطي هستند تا تفكر و ذهنشان.
اونقته كه معناي انسان ناطقي كه مي گن حقيقت پيدا مي كنه.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

چی بگم والله. شاید آره، شاید هم نه... شاید همین متن رو بشه یک جور دیگه روایت کرد. مثلاً:
اصلا چرا بعضیها اسیر ذهنیاتشون میشن و شرايط محيطي رو فراموش میکنن؟ چرا به عنوان تفکر، واقعیات محیطی که به واقع ساخته تفکر جمعی و تاریخیه، انکار میشه و با ذهن متورم از تفکرات زاید، روح طبیعیش رو پاره پاره میکنه، زادگاه و مامن روانیش رو فراموش میکنه و در غربت خودساخته خودش رو تافته جدابافته میدونه ؟!
میدونم این روایت سالمی نیست ولی مثالی است که بدون تعریف نمیتوان سریع مطلب را شکافت تا آنجا که حتی انسانیت آدمی را در گرو آن تعریف دانست. بعد انسانها را تقسیم کردو غیره...
نمیدونم به هر حال خواستم کامنتی بذارم که بگم بعله ما اینجا بودیم....