۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

استبداد شرقي


يه كتابي چند سال پيش منتشر شد به اسم «جامعه شناسي نخبه كشي» كه هسته‌ي اصلي سخنش اين بود كه در ايران بخاطر وجود روحيه‌ي مستبدانه، خيلي‌ از ما (بلانسبت خودم و شما) چشم ديدن كسي را بالاتر از خودمان نداريم.
حالا نمونه‌اش شده دعواي قلعه‌نويي سرمربي استقلال و علي دايي سرمربي تيم ملي و آتش بياري خيلي از رسانه‌ها كه در اين مواقع عقل جمعي را به فنا مي‌دهند و خودخواهي‌شان باعث مي‌شود تا چشم عقلشان كور شود.
نمي‌دونم اين چه حكمتيه كه بسياري از رسانه‌ها و خيلي از فوتباليست‌ها با تمام قوا دارند دايي را خراب مي‌كنند، فقط اگه بخواهيم به بلنداي افتخارات و قله‌هايي كه در فوتبال بهش رسيده، نگاه كنيم، كلاهمان مي‌افته، اما حالا همه دارن بهش چنگ مي‌اندازن. محترمانه برخورد نمي‌كنن، چارواداري و چاله ميدوني حرف مي‌زنن...
البته اين خودش بين انسان‌هايي كه استبداد زده هستن يه فرموله، يعني شما اگه ابزار بزرگ منشي نداشته باشي، مي‌توني با چنگ انداختن به يك بزرگ (حالا يا چهره‌ي مثبت يا منفي) نشون بدي كه بله تو هم وجود داري...
علي دايي:
آقاي گل جهان، كسي گل‌هايش باعث صعود هرتابرلين به مرحله بعد جام باشگاه‌هاي اروپا شد، آقاي گل ايران، بيشترين بازي ملي، تاثيرگذارترين بازيكن ملي طي تاريخ فوتبال ايران و....
شخصيت پرستي نمي‌كنم، اما بايد ورزشكاري كه بخاطر فهم و شعورش تونست تا اين سطح بالا بره را بعنوان يك قهرمان ملي پاس بداريم، تا الگوي مثبتي به بچه‌هاي اين مرز بوم ارائه بديم، تا اونا بدونن كساني را داريم كه ارزش الگوبرداري دارن، حتي شده تو يه چيز جزئي و شايد نه چندان مهم... اما معرفي الگو هم خلاف اين روحيه‌ي استبدادي است ...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

امیر قلعه نوعی هنوز معنی شعور و شخصیت نفهمیده که چه جوری باید با افراد بزرگ و با شخصیت و عالمی مثل دایی و قطبی و حتی ذولفقارنسب حرف بزنه!!!

ناآرام گفت...

به‌تر بود می‌گفتید استبداد ایرانی! شرقی‌های بیچاره چه گناهی کرده‌اند