۱۳۸۶ اسفند ۱۰, جمعه
ساده فكر كنين
خيلي وقت ها لازم نيست پيچيده فكر كنيم.
با ساده فكر كردن امور خيلي راحت تر مي گذره.
هر قدر پيچيده فكر كنيد، بيشتر دچار توهم مي شين. مواظب دور و بري هاتون هم باشين كه شما را دچار اين پيچيدگي نكنن.
البته ساده فكر كردن هم اين خطر را داره كه ما رو گرفتار لوحي بشه كنه؛ بنابراين ... هر طور كه دوست دارين فكر كنين.
اما من خودم بطور كلي ساده فكر كردن را بيشتر دوست دارم.
۱۳۸۶ اسفند ۱, چهارشنبه
سن عقلی
۱۳۸۶ بهمن ۲۸, یکشنبه
برداشت
چرا یک لطف بزرگ را بخاطر برداشت اشتباه خودمان از یک رفتار کوچک به گند می کشیم؟ و اعتبار و آبروی دیگران را می بریم؟
چرا زمانی که طرف مقابل به روشنی برایمان توضیح می دهد که ما اشتباه کرده ایم، از خر خودمان پیاده نمی شیم و پوزش خواهی نمی کنیم؟ حالا جبران آن بی اعتبار کردنش بجای خود...
تازه اصرار هم داشته باشیم که برداشت (آن هم نه واقعیت بلکه یک برداشت) ما درست است...
خیلی بده ... خیلی بد.....
امان ...
۱۳۸۶ بهمن ۲۲, دوشنبه
این منم آنکه باید می بود...
به هیچ وجه خوب نیست زمانی که اشتباهاتمان بخاطر ناآگاهی دیگران به چشم نمی یاد! آن را با لايه اي از خدمت و محبت بپوشانيم!حالا اگه بروی خودمون نیاریم شاید پذیرفتنی تر باشه!
و چقدر ناپسنده اگه تصور کنیم (یا سعی کنیم چنین تصوری را به دیگران بازتاب دهیم) پیشبرد و پیشرفت همه کارها بخاطر وجود پربرکت ما بوده و پیشینیان هیچ کاری نکرده اند، هیچ کاری ... هیچ کاری... (متوجه هستید، هیچ کاری... چند بار این را تکرار کنید تا قشنگ جا بیفته.)
چقدر مایوس کننده است که ببینیم در ایران ما بطور پیوسته برخی دوست دارند چرخ را برای چندمین بار اختراع کنند و مردم را به هورا کشیدن وادارند، برای اینکه بگویند: مردم ببینید من چرخ را اختراع کرده ام، و بخاطر همین ...
بقول اون شاعر که اسمش یادم نیست؟؟:
دیگران کاشتند و ما خوردیم - ما می کاریم و باز هم خودمان می خوریم
۱۳۸۶ بهمن ۱۵, دوشنبه
جك و لوبياي سحر آميز
داستانش را حتما مي دونيد: كسي تعدادي لوبيا به قيمت خوب به پسربچه اي ميندازه كه در ظاهر خاصيتي نداشتن و اون پسر هم كلي بخاطر اين معامله مورد سرزنش قرار ميگيره كه پول را دور ريختي و سرت كلاه گذاشتن و از اين حرفا..
حالا شده داستان يه بندهي خدايي كه به نيت ساخت يك ساختمان معامله اي كرده و ملكي خريده، خب تو چند ماه نخست كه براي پروانهي ساختمان اقدام مي كنه با توجه به حرف و حديث هايي كه در مورد وجود يك طرح جامع شهري در آن محل به نظرش رسيد كه فروشنده و آژانس مسكني كه اين ملك را فروخته، سرش كلاه گذاشته اند كه البته آنها هم در حقيقت با آگاهي از وجود چنين طرحي و به نيت خلاص شدن از اون ملك اين كار را كرده بودن، اما موضوع براي خريدار جديد هرچي جلوتر كه رفت جالب تر شد، براي اينكه:
شهرداري محل در ابتدا ميگفت به شما پروانهي ساخت ميدهيم با يك طبقه تشويقي! اما بعد سنگ اندازي كردن، بعد معلوم شد كه اين سنگ اندازي بخاطر اين بوده كه در منطقهاي كه ملك واقع شده، قراره بلند مرتبهسازي بشه و اين ملك ميتونه تا 12 طبقه هم مجوز بگيره!!
حالا اين لوبيا براي اين بندهي خدا اومد داشته باشه يا نه؟؟ بايد منتظر بود!
نتيجهگيري:
حالا غرض از بيان اين داستان اينه كه بگم يكي از ويژگيهاي كشورهاي در حال توسعه نبود برنامهريزي ميانمدت و بلندمدت است، حتي از گذشتههاي دور دور (خيلي خيلي دور بازهم دورتر، برو اونورتر … آها حالا خوبه!)در كشورهاي شرقي جان و مال مردم به تصميمهاي يك شبه و في البداهه مسئولين و مقامات مربوط ميشد، به همين خاطر عده اي يك شبه از عرش به فرش سقوط آزاد و در مقابل عده اي هم از فرش به عرش صعود ميكردند. نتيجهي چنين نظامي تقويت حس تقديرگرايي و شانس در ذهن مردم بود، چرا كه نبود شفافيت و اطلاع رساني در تصميم گيريها باعث ميشد تا مردم نتونن برنامه ريزي كنن و ساختارهاي استوار اقتصادي شكل بگيره ضمن آنكه عجله كردن، به هم زدن صف، انبار كردن، محافظه كاري و… از پي آمدهاي چنين شرايط عيني و ذهني است.
اشتراک در:
پستها (Atom)